Wednesday 13 November 2013

دانلود ترانه ی کلالی جانم با اجرای شاهین نجفی

این موزیک کاور ترانه ی کلالی جانم هست که استاد احمد عاشور پور شاعر و خواننده ی این ترانه است و شاهین نجفی عزیز به صورت کلیپ و اجرای خانگی این ترانه را خوانده بود که من تبدیل به mp3کردم که دوستان علافه مند راحت بتونن دانلود کنند و گوش کنند . با امید اینکه این ترانه ی فولکلور مورد پسند واقع بشه.



Monday 11 November 2013

متن مصاحبه CBC با شاهین نجفی

- مصاحبه کننده : آقای شاهین نجفی سلام .

+ شاهین نجفی : سلام

- این موضوع مشکلاتی را برای شما طی این دو هفتۀ اخیر به وجود آورده ، اول از همه اینکه اوضاع خودتون در چه حاله ؟

+ توی این دو هفته که به من گذشت خب مشکلاتی بود و سختی های خودشو داشت اما من آدم قوی ای هستم و میتونم مقاومت کنم اما الان همه چیز خوب و مرتبه.

- شما گفتید که همه چیز خوبه ، در صورتی که پنهان شده اید و آیا شما هنوز هم مورد تهدید قرار میگیرید ؟

+ بله من تهدید میشم و نگران این موضوع هستم اما من باید قوی باشم و دارم کار هامو انجام میدم اما قاعدتا باید نگران این موضوع هم باشم و باید رو مسئل امنیتی هم توجه داشته باشم .

- شاهین چقدر این موضوع رو جدی میگیری ؟ خصوصا به تازگی که بازی ویدئویی پخش شده که در آن نشان داده شده که هدف آنها کشتن شماست ، شما در آلمان زندگی میکنید و فکر میکنی که زندگی ی تو باز هم در خطر خواهد بود اگر حتی به ایران برنگردی ؟

+ ببینید ، این مسئله ای که برای من به وجود آمده مشکلاتی رو هم به وجود آورده و پلیس آلمان این مسائل رو بسیار جدی دنبال میکنه ، چون این مسائلی هست که به هر حال اعلام شده اما بحث این است که اگر اتفاقی برای من بیفته برای دولت آلمان بد میشه اما در جدیت این مسئله شکی نیست و ما باید مراقب باشیم .

- شاهین حال خانوادۀ شما در ایران و آلمان چطور است و درچه وضعیتی قرار دارند ؟

+من از ایران زیاد خبری ندارم اما اینو میدونم که آنها وضعیتشون خوبه و من با آنها زیاد تماسی ندارم و چون کار من به خانوادۀ من ربطی نداره فکر نمیکنم این مسئله برای آنها مشکلی رو به وجود همراه داشته باشه .

- آیا آنها میترسن ؟

+ نه فکر نمیکنم که مشکلی برای آنها تا الان به وجود اومده باشه .

- شاهین تا این لحظه تعداد زیادی فت وا در مورد تو توسط مقامات دینی در ایران صادر شده ، برای من بگو وقتی این خبرو شنیدی چه عکس العملی داشتی ؟

+ من وقتی اولین بار اینو شنیدم ، یعنی وقتی در اینترنت این خبر رو خوندم کاملا جدی باهاش برخورد نکردم ، چون من به تاریخ اون مقاله نگاه کردم و دیدم که تاریخش مال خیلی وقت پیش است و فکر کردم که یک موضوع بیهوده ای بوده و الان تموم شده و فکر میکردم که این یه بازیه تا منو بترسونن و داستان تموم میشه اما بعد از اینکه فهمیدم که برای اون فتوا جایزه ای معین کردند تا کسی این کار رو انجام بده ، یعنی همون صد هزار دلار پاداش و همچنین فتواهایی که علیه من صادر شده ، در شب هجده ماه می ، به پلیس رفتم و گزارش دادم . اولین عکس العمل این بود که جدی نگرفتم اما اون شب اینترنت پر شده بود از این خبر و من رو نگران کرده بود و باعث شد تا جدی بگیرم و فکر کردم که حالا قراره چه اتفاقی بیفته و خیلی نگران کننده شده بود برای من .

- تو میگی که وقتی اول این خبرو شنیدی فکر کردی که این یه شوخیه و برات جدی نبود و گفتی که بعد این موضوع کم کم نگران کننده شد . جدی گرفتی ، آیا ترسیدی ؟ از نظر روحی چه تاثیری روی تو گذاشت ؟

+ خب من با دوستام نشسته بودیم و داشتیم فکر میکردیم که چیکار کنیم و اولین کاری که کردیم ،فکر میکنم نیمه شب بود و به پلیس رفتیم و موضوع رو برای آنها تعریف کردیم اما پلیش آلمان زیاد مطلب رو متوجه نمیشدن که دقیقا چه اتفاقی افتاده و شرایط منو نمیتونستن درک کنن و عکس العمل من طوری بود که ، ببینید ! من آدمی نیستم که زیاد نگران موضوعی بشم یا اینکه بخوام بترسم یا استرس و فشار برای خودم به وجود بیارم و راسشتو بخواین من به نوعی منتظر این اتفاق بودم ، یعنی همون لحظه ای که این آهنگو خواندم میدونستم که همچین اتفاقی قراره پیش بیاد ، منتظرش بودم ، حالا نه صرفا با این آهنگ اما ممکن بود بعد ها سر آهنگ های دیگه اینا این حرکتو انجام بدن .

- یعنی تو میدونستی که قراره این اتفاق بیفته ؟

+ بله دقیقا منتظر بودم که اینجوری بشه ، چون مشکل اونا با من به خاطر مذهب یا امام یا از لحاظ دینی نیست ، از لحاظ سیاسی ست و حرفایی که من تو شعرام میزنم خطاب به نسل جوان هست و از مشکلات سیاسی میگم و من در نهایت میدونستم که اینا دست به نوعی تشویش عمومی می زنند علیه من و همیشه خواستند با استفاده از قرآنو کتاب آسمونیو امامو و این حرفا مردم رو دنبال خودشون بکشونن اما هیچوقت موفق نشدن.

- خب شما میگید این مسئله کاملا سیاسی است و هیچ ارتباطی با مذهب نداره یا ارتباطی با محتوای شعر شما نداره اما بذارید من یه سوال از محتوای شعر شما بکنم ، آهنگ شما به اسم نقی در اوایل این ماه به بیرون اومد ، آهنگ های دیگۀ شما هم خوب بودند اما اونها در مورد موضوعات دیگه ای بودند که ارتباطی به دینو مذهبو امام نداشتن ، شما گفتین که قصد توهین کردن به انسان های مذهبی رو نداشتین اما برای ما بگو که قصد و منظور تو از خوندن این آهنگ چی بود و چه پیامی رو میخواستی برسونی با خوندن این آهنگ ؟

+ ببینید توی هنر ما هیچوقت نمیتونیم واضح بگیم که هدف ما چیه یا چه منظوری داریم ، چون من فقط اون چیزی رو که احساس میکنم و به ذهنم خطور میکنه رو دنبال میکنم و من تابع اون لحظه هایی هستم که اینا کار خودشونو هم تحریم کنن ؛ و زامانی که من به سال پیش یعنی 2011 نگاه میکنم برای من یه سال خلاق تر همراه با تضاد ها و موضوعات خنده آوری که توی فضای دور و برم وجود داشت ، البته تضاد ها همیشه وجود دارند اما اینبار شکل طنز آمیزی داشت و اینبار جهت من رو سمت نقی عوض کرد و زمانی که نمایش نقی بر روی فیسبوک ظاهر شد و من مطلب و نوشتۀ مردم رو میخوندم خیلی برای من جالب بود چون نوشته های مردم خنده دار بود و اینجور بود که مسئله نقی برای ساخت این آهنگ شکل گرفت . اما من هیچوقت فکر نکردم که با نقی این اتفاق بیفته و همیشه فکر میکردم که با یک کار شاید مثل کار های قبلترم که مقداری تند و تیز تر هستند و اشاره داره به کارای جکومت اتفاق بیفته تا کار نقی که مقداری طنزآمیزه.

شما با ما همراه هستید و من با یک رپر ایرانی بنام شاهین نجفی دربارۀ فتوایی که علیه او اخیرا صادر شده صحبت میکنم ، او هم اکنون در جای نا معلومی در آلمان زندگی میکنه و من به او پیوستم .

- شاهین تو میگی که این کار یه کار طنزه و تو یک منتقد قدرتمند هستی در ایران و این آلوم ، در واقع جلد آلبوم طوری طراحی شده که شما مسجد رو با پستان لخت یک زن نمایش دادی ، تو اخیرا در یک مصاحبه با آلمان نیوز ، جرمن نیوز ، داشتی و گفتی که فاندامنتال نمیتونن به شوخی گرفته بشن اما تو همچنین گفتی هنر تو باعث دگرگونی در جهان میشه ، تو امید داری چه دگرگونی یا تغییری رو با آهنگات باعث بشی حتی وقتی که آهنگ طنز آمیزی به اسم نقی رو خوندی ؟

+ نه لزوما در مورد کار نقی اما زمانی که من به هنر فکر میکنم ، واقعا اگر قرار باشه تغییری رخ بده در جهان اون قطعا از طریق هنر خواهد بود و نه از طریق سیاست چون من اعتقادی به سیاست ندارم ، اما هنر اینطوری نیست ، هنر یک خلوص و پاکی و صداقتی درش هست که من بیشتر و بهتر میتونم بفهممش ، البته درسته من از هنر به عنوان یه چکش استفاده میکنم و شاید زمانی هنر زیانبار هم باشه اما فکر نمیکنم این خلاف معنی ی هنر رو ثابت کنه چون گاهی اوقات لازمه برای ساخت چیزی چیز دیگری رو خراب کنیم و این کاملا طبیعی ست ، ما در مورد ایران این مشکلات رو داریم و این مسئلۀ حساسیه که ما چطوری میتونیم در مورد چیزی صحبت کنیم که متلک یا توهین به حساب نیاد و من تمام ظرافتمو در مورد این کار بکار بردم اما من قصد توهین به نقی یا امام دیگه ای رو نداشتم ولی وقتی که من میگم مثلا مهدی خوابیده یا اینکه اسم نقی رو در کنار اسم های دیگری از جمله ویاگرا یا سکس یا اینجور چیزها بکار بردم این نشون عدم تلورانس توی ایران و همچنین نشون دهندۀ مذهب رادیکال در ایران بوده ، من فکر میکنم که باید ما هم فضایی داشته باشیم مثل آمریکا یا سایر کشور های غربی که بشه در اونجا اعتقادات خودمونو بیان کنیم ، حتی در قالب طنز و من فکر میکنم که هنر این کار رو میتونه انجام بده .

- تو میگی که هنر میتونه تغییراتی ایجاد کنه در صورتی که سیاست یا تظاهر کنندگان سیاسی نمیتونن ، تو به عنوان یه هنرمند فکر میکنی مسئولی که که این سیاست ها رو در ایران تغییر بدی ؟

+ من از این کلمات مقداری میترسم ، از این کلمات مثلا مسئولیت ، چون کلمۀ مسئولیت باعث میشه آدم کند پیش بره و من همیشه سعی میکنم که این کلمه رو بکار نبرم اما اگه قرار باشه که بکار ببرم سعی میکنم از طریقه آهنگم بکار ببرم و به نظر من یک شاعر یا موسیقیدان یا هنرمند یا هر چیز دیگه در وهلۀ اول در قبال خودش مسئولیت داره و وظیفۀ من این است که به عنوان کسی که از خونۀ خودش فرار کرده و حالا این آزادی رو داره که صداشو به گوش دنیا برسونه و بگه که در ایران چه میگذره و مردم در ایران این آزادی رو ندارند ، چون اگر بخوان که این آزادی رو داشته باشن کشته میشن یا میرن زندان ، اما یک حکومت برای یک جامعه میتونه نقش یک پدر رو داشته باشه ولی وقتی اون پدر خودشو مسول نمیدونه در مقابل اون طفل ، حالا به عنوان مثال من که مثل اون بچه ای که از اون خونه زدم بیرون مسئولیت اینو دارم که مثلا برم پلیس شکایت کنم یا به دنیا اینو داد بزنم که همچین اتفاقاتی در ایران داره میفته ، بله این مسئولیت منه .

- شاهین میگن که شما سلمان رشدی ی موسیقی هستی ، وقتی اینو میشنوی چه فکر میکنی ؟

+ راستشو بخواید من فکر نمیکنم اینطور باشه و در حالت کلی من مقابسه رو دوست ندارم یعنی دوست ندارم با کسی مقایسه بشم ، و اینکارو قبلا هم کردن در روزنامه ها آلمانی ، دربارۀ سلمان رشدی و همچنین امینم و یا امینم ایرانی ها و خیلی ها گفتن که من سلمان رشدی ی موزیک هستم اما در واقع من این ماقیسه ها رو دوست ندارم چون سلمان رشدی کار خوردشو انجام دادو داستان او کاملا با من فرق میکرد ، این ترانۀ من مشکل با شیعه رو درست کرد اما او در کل با هما مسلمونا مشکل داره ، برای همین نمی تونم این مقابسه رو بفهمم.

- بعضی از اظهار کنندگان میگویند که جامعۀ بین المللی و بخصوص آلمان که شما پناهندۀ اونجا هستید به اون صورت تمایلی راجع به صحبت کردن در مورد استرس و فشاری که در روی شما وجود داره نداره شما نظرتون و احساستون در مورد این حمایت ناچیز چیه ؟

+ ببینید شاید الان وقت خوبی نباشه که من در مورد این صحبت بکنم اما صادقانه ، وقتی بحث به سیاست و دولت آلمان میکشه ، اونا تکنیک ها و قوانین خودشونو دارند در مقابل با نگرانی هایی که ایجاد میشه ، همچنین الان بحث به پلیس کشیده شده و اون حمایتی که باید از من بشه تا الان شده و فعلا مشکلی وجود نداشته و اگر حتی یک درصد اتفاقی برای من بیفته چهرۀ خوبی برای دولت آلمان نخواهد داشت،چون زمانی که من روزنامه های اینجا رو میخوندم ، خبر من موضوع دوم کشور آلمان بود و به خاطر همین فکر میکنم که اونا هم نمیخوان برای من مشکلی به وجود بیاد و این نشوندۀ اینه که من چقدر حمایت شدم از طرف دولت آلمان و فکر میکنم فعلا باید منتظر باشیم و به زمان بیشتری احتیاج داریم .

- آیا تو عصبانی هستی از همه این اتفاقاتی که در حال افتادنه ؟

+ نباید بگم عصبانی هستم ، چرا که وقتی کسی میدونه چیکار داره می کنه در نتیجه عصبانیتی وجود نداره ، اما موضوع اینجاس که من اگه عصبانی باشم نمیتونم خودم رو کنترل کنم و نمیتونم به کارم ادامه بدم ولی من الان دارم هر روز مینویسم ، میخونم ، موسیقی تمرین میکنم ، در نتیجه عصبانیتی وجود نداره ، اما خب طبیعیه که من ناراحت میشم به خاطر اینکه من دارم میبینم چطور همه چیز داره پیشرفت میکنه در قرن 21 در حالیکه مردم سرزمین من فکر میکنن که هنوز ما داریم در 1400 سال پیش زندگی میکنن و هنوز دوست دارن در مورد زندگی دیگران و کسانی که نمیشناسن حتی و هزاران کبلومتر فاصله دارن ازشون به راحتی صحبت میکنن و به خودشون اجازه دخالت کردن تو زندگی ی اون افراد رو میدن و این موضوع منو ناراحت میکنه و دردناکه .

- شاهین من میدونم که تو باور داری کارتو و میدونی که داری چیکار میکنی در کار و حرفۀ خودت اما آیا اتفاق افتاده که بعد از ساختن یک آهنگ یا یک نوشتن یک شعر پشیمون بشی و اونو از بین ببری ؟

+ به هیچ عنوان

- اصلا ؟

+ به هیچ عنوان ، هیچوقت

- تو الان در حالت مخفی به سر میبری ، چند وقت فکر میکنی باید تو این شرایط بمونی و تحمل کنی ؟

+ من با توجه به شناختی که از خودم دارم فکر نمیکنم زمان زیادی طول بکشه ، ، بذارید یه چیزیو براتون بگم ، به من پیشنهاد شده بودی ، شاید من نباید اینو بگم ولی بذارید بگم ، پیشنهاد شده بود که هر چیزی رو که میخوام میتونم داشته باشم اما کارمو بذارم کنار و از حرفۀ خودم دست بکشم ، . ولی من چنین کاری نمیکنم ، من همیشه یک قدم به جلو برمیدارم و من به هیچ عنوان از راهی که در آن هستم عقب نمیکشم و همین الان که پیش شما هستم ، فردا کار جدیدی میخوام منتشر کنم ، یعنی هیچ تاثیری در راهی که من در آن هستم نخواهد داشت .

- اینجور به نظر میرسه از حرفات که تو باور داری که دوباره در در فضاهای عمومی اجرا خواهی داشت ، درسته ؟

+ یقینا ،

- فکر میکنی که نمیتونی به ایران برگردی ؟

+ من پیش از این هم نمی تونستم به ایران برگردم و با وجود این حکومت هنوز هم نمیتونم برگردم .

- امیدواری که چه اتفاقی برای تو اینجا بیفته ؟

+ در رابطه با من باید بگم که من آدمی هستم که کم آرزو می کنم چرا که من به حوادث معتقدم ، به قدرت مافوق خودم اعتقاد دارم که کنترل منو در دست میگیره و منو هدایت می کنه بنا بر این سخته که بخوام در مورد آرزوهام یا اینکه چه امیدی دارم صحبت کنم اما در رابطه با ایران و اینکه فکر میکنم چه اتفاقی میفته حقیقتا به این فکر میکنم که تهش یک روزی بتونم سرمو بالا بگیرم و بگم مردم سرزمین من در یک سرزمین آزاد دارند زندگی میکنن و طوری نباشه که ما رو با القاب تروریست و کلمات منفی خطاب کنند ، حالا فرقی نمیکنه که من به ایران برم یا نرم . من نمیخوام که دنیای تصویری وحشتناک از ایران و ایرانی داشته باشه ، به خاطر اینکه ما هوش و استعدادشو داریم ، ما افراد تحصیلکرده و موفق زیادی رو در آمریکا و اروپا داریم که اینها جدیدا باعث افتخار همۀ ایرانی ها هستند اما متاسفانه تنها فقط به خاطر اینکه دولت ایران در 30 سال گذشته خرابی های زیادی رو به بار آورده و باعث شده خیلی چیز ها از بین بره و به اعتقاد من در طی دراز مدت ما میتونیم دگرگونی ی فرهنگی رو که نیاز هست رو وجود بیاریم و اون قطعا با تغییر حکوت شروع خواهد شد و بعد از اون با نظام آموزش و پرورش به وقوع خواهد پیوست .

- فکر میکنی چه درس مهمی از تمام این اتفاقاتی که افتاده گرفتی ؟

+ خیلی چیزا ، من قبلا هم تجربۀ پنهان شدن رو داشتم اما نه به اندازۀ ایندفعه ، چند تا چیز برای من خیلی مهم هستند ، حتی قبل از اینکه اتفاق بیفته باز هم بودند کسانی که از من خوششون نمیومد و با من مخالف بودن ، و این خودش یه درسی رو به من یاد داد و اون درس صبور بودن بود ، من یاد گرفتم که چطور صبر کنم و ببینم حالا چه اتفاقی میفته ، اما تا الان همچین اتفاقی نیفتاده بود که تا این اندازه گسترش پیدا کنه ، و به خاطر همین موقعیتی که الان من توش هستم فکر میکنم موقعیتی هست که من دارم خودمو آزمایش میکنم ، در جایی که فضای محدودی دارم و ارتباطم با فضای بیرون کم هست اما من دارم ورزش میکنم ، آهنگ جدید درست میکنم ، فیلم میبینم ، شعر مینویسم و تنها مشکلم اینکه سیگار رو ترک کنم اما تا الان موفق نبودم اما غیر از اون همه چیز خوب پیش میره و مهمترین چیز برای من این بود که تنها با پیش اومدن این موضوع قدرتم نسبت به گذشته بیشتر شد .

یکی دیگه از خواننده های مورد علاقه ی من به شخصه محسن نامجوی عزیزه که با ااکثریت آهنگاش اخت میگیرم ... جبر جغرافیایی یکی از آهنگهای محسن نامجوی عزیزه که من خیلی دوسش دارم شاید بعضیهاتون نشنیده باشین گفتم گوش کنید و امیدست مثل من خوشتون بیاد...




Sunday 10 November 2013

ترجمه فارسی مصاحبه شاهین نجفی با tehran bureau

سالها قبل از اینکه فتوای مرگ بر علیه شما صادر شود ترانه ای به یاد فریدون فرخزاد خوندید که میگفت “آخه زندگی‌ تو راه تو پر درد سره، قدم تو راهی‌ که لحظه لحظه خطره. اصلا من گوسفندم، بذار چشام رو ببندم، من اهل سیاست نیستم، ببخش شرمندم.” واضح است که خود به هشدار این ترانه توجه نکردید و شاید هم در اینجا “گوسفند” و “شرمنده” منظور از خود خواننده نیست. آیا
جدالی درونی‌ وجود دارد بین شاهین نجفی سلحشور و شاهین نجفی که آرزو می‌کند میتوانست گوسفند وار زندگی‌ را بگذراند؟



دقیقا.در باور من کسانی به صورت تاریخی، منتخبند برای شیپور بودن.عموما هم سرنوشتشان به درهمشکستگی و طردشدن وخودویرانگری ناشی از عذاب های نازل از ناکجاآبادهای ذهنی می انجامد.می توان لیستی بلند بالا را ردیف کرد.در باور من انسان برای تفکر زاییده نشده است.انسان دچار تفکر شده است وآنان که به زندگی روزمره می پردازند و در آن می مانند طبیعی تر و نزدیک تر به انسان-حیوان غریزی ذهن من هستند.از این روی به گوسفندواری، نباید پوزیتیویستی نگاه کرد.درست یا نادرست،بد یا خوب موضوعیت ندارد.بحث بودن یا نبودن است.من بارها تلاش کردم که دیگر شعر و ترانه ننویسم و این بیماری را رها کنم.مانند بسیاری دیگر دچار سطحی از زندگی شوم که بدون خطر و بی دردسر باشد.می توان کتاب خواند و حتی درگیر هنر و ادبیات بود و فیلم ساخت، اما معضل نبود.من در مقام غده ای سرطانی ام که یا باید آن را از بین ببری و خفه اش کنی یا بزودی سرتاسر بدن را فرا می گیرد.سرطانی بودن برای یک تاریخ و فرهنگ لزوما شجاعت نمی خواهد. من اگر چیزی جز این باشم،معنی وجودی ام زیر سوال می رود و با آپاندیس اشتباه می گیرند مرا و زمانی دیر یا زود بی مصرفی ام را جراحی می کنند.من دیگر درد مشترک نیستم. من خود دردم.



جالب توجه است که در میان کارهای هنری ناگهان به تنظیم زندگی‌ نامه ای مختصر در مورد /کورت /کبین پرداختید. شخصیت هنری او از شهرتی که بدست آورده بود در عذاب بود تا حدی که گاه به دوربین تلویزیون تف میانداخت و هواخوهانش را مورد اهانت قرار میداد، تا حدی که شاید به مرگش انجامید. در زندگی‌ هنری خود چه کشیدید که باعث شد به مطالعه زندگی‌ /کورت /کبین بپردازید؟


آن زمان پروژه ای بود که برای یک رادیو کار می کردم.اما کوبین ،گویی من بودم در دهه نود میلادی.من کوبینِ کودک را می دیدم که بی هوا بر سر و روی جهان و تمام بازی ها و شعبده هایش تف می انداخت. من بکارت او را دوست داشتم و با خودم قرار داشتم که با او و بقیه دوستان کلوپ ۲۷ ساله ها، در ۲۷ سالگی هم خانه بشوم، که نشد و نخواستم،چون هنوز گمان می کردم که کارهایم را انجام نداده ام.چگونه توضیح بدهم که چه کشیده ام؟در ایران و برای ایرانی ها هنرمند بودن،آن هم هنرمند از این زاویه،یعنی روی میخ دویدن.



از طرفی‌ شیعیانی که از ترانه “نقی‌” رنجیده اند شعار مرگ شما را میدهند، از طرف دیگر انتقاد‌های تشر انگیز شما از دو رویی سیاسی اصلاح طلبان، روشنفکران و فمینیست‌های خارج از کشور باعث شده که شمارا در رده همیاران خود نپندارند. در غیاب از وطن و دوری از خانواده همدردان و همفکران را از چه طبقه اجتماع ایران می‌بینید؟



من در بسیاری از کارهایم به هیچ طیف و گروهی رحم نکرده ام .در عین حال از هر طیف و مسلک و جریانی دوستانی دارم غیر قابل تصور. تقسیم بندی مخاطبان دیگر زیاد جالب نیست. با کارهای من ، دانشجویان مقاطع مختلف به شکلی ارتباط برقرار می کنند و کف خواب های خیابان تهران وشهرستان های دورافتاده و روستاها به شکلی.در من چند شاهین است که هر کدام از اینها را تجربه کرده است. از دانشگاه و محیط های روشنفکری گرفته تا همنشینی با طردشدگان و بزهکاران و افراد عادی.شک من به جامعه شناسی تئوریک از همین روی است،زیرا تا وقتی در ساحل قدم نزده باشی نمی توانی از داغی ماسه ها حرف بزنی.



شش ساله بودید که پدرتان فوت شد و فقط مادر شما را بزرگ کرد. در ترانه “بگا مگا” با مادر گفتگوی دارید که شاید راست میگفت بهتر است راهی‌‌ کم ماجرا‌ تر در پیش بگیرید. آیا هیچگاه او استعداد هنری شما را تشویق میکرد؟ تا چه حد هنر شما را درک میکرد؟ اگر مادر نبود، چه کسانی شما را تشویق به ادامه کار میکردند؟


تشویق؟نمی توان اسمش را تشویق گذاشت.مادرم همیشه تاکید می کرد که کتاب برای مغز من مضر است.مادر من سعادت را در آرامش می دید. مادر من نمونه ی یک ستم تاریخی بود که سرگذشت اش را پذیرفته بود.نه او که تمامی اطرافیانم هنر را در حد تفریح و زیبایی می فهمیدند .از همین روی شعرگفتن های ابتدایی من در نوجوانی تشویق می شد و زمانی که بعد از ۴ سال در هجده سالگی درگیری هایم تغییرات اساسی پیدا کرد ،نگران من و شعرهایم شده بودند.



در ترانه “ما مرد نیستیم” بدیهیست که نسبت به وضعیت مادر خود دید اجتماعی داشتید و موقعیت او را درک میکردید. چه مقدار از ترانه‌های ضد مرد سالاری شاهین نجفی از زبان مادر است؟ چه تجربیات خانوادگی این حقایق را در بینش شما قرار داد؟



مادر من دچار مردی شده بود که حدود بیست سال از او بزرگ تر بود و او را به زور به عقد او درآورده بودند. یعنی پدر من عکسی داشت که مادرم را در نوزادی در آغوش گرفته بود.آنها اقوام دور هم بودند.یک زندگی به شدت تراژیک.پدر من انسانی نظامی و با دیسپلین های خاص و به معنی دیکتاتور بود.من از پدرم چیز زیادی به خاطر ندارم اما خواهران و برادرانم به اندازه ی کافی از او گفته اند.اهل شعر و خوشنویسی و آواز بود،اما زن برای او از حد کلفت بیشتر نبود.من تمام این تاریخ را در شیارهای صورت مادرم می دیدیم.جز این در مجموع مگر می شود در ایران باشی و نوع رفتار مردان با زنان را تجربه نکنی و بعد به خارج از کشور بیایی و تازه بفهمی که زنان ایرانی در چه اوضاعی بودند؟از همین روی من همیشه می گویم که جامعه آلمانی مرا دوباره تربیت کرد.به من گفت که زن چیزی ست که باید دوباره بشناسمش.




آیا انتقادتی که به مرد ایرانی می‌کنید گاه در مورد خود نیز صادق می‌بینید و متوجه میشوید…و یا در گذشته صادق بوده؟ نمونه‌هایی‌ بیاد دارید که بتوانید با ما در میان بگذارید؟



دقیقا.من در بیست سالگی به شدت دچار نوعی نگاه به زن بودم که گویی موجودی ست که برای رفاه حال من به وجود آمده.زن یک موجود سطحی و بی بنیه و ضعیف بود برای من.من در اروپا فهمدیم که سکس یعنی چه.که زن چگونه می تواند بیشتر از من لذت ببرد. که چگونه زن می تواند مرد را همچون یک عروسک در سکس به بازی بگیرد.زن فلسفه می خواند.زن موسیقی را می بلعد.نقاشی می کشد .موتور سیکلت سوار می شود و تا خرخره مشروب می خورد و می تواند مست کند و صورتت را بنوازد. به یاد دارم زمانی که در بیست سالگی عاشق یک دختر شدم اولین صحبت های منطقی مان درباره ی نظرات من درباره ی نوع لباس و غلظت آرایش و ساعت های رفت و آمد به بیرون و بلند خندیدن و این مزخرفات بود.گاهی برای تمام آنچه بودم و بودیم شرمنده ام.




از ترانه‌های شما پیداست که کودکی را در فقر نسبی‌ گذراندید. آموختن موسیقی‌، خرید گیتار، سیم، ٔنت یا موسیقی‌ ضبط شده در این شرایط باید مشکل بوده باشد. از کجا آوردید که استعداد موسیقی‌ خود را به ثمر برسانید؟


ما خانواده ای متوسط بودیم که پس از مرگ پدرم سختی های خاص آن زمان را کشیدیم.ما بودیم و حقوقی که از پدرم مانده بود.اما هر چه بزرگ تر شدم زمان هم از جهت مالی به نفع من تغییر کرد و از همین دوران یاد گرفتم که در پول خرج کردن شلخته نباشم و لباس و ظاهر و..برایم در اولویت نباشد و یادبگیرم که همیشه خطرفقر آدمی را تهدید می کند. من از همان دوران سخت و قوی شدم.زمانی بود که شب ها به صورت خصوصی گیتار تدریس می کردم و روزها همان پول را در کلاس های سلفژ و هارمونی آموختن، خرج می کردم.تمام خرج من تنها برای کتاب و ساز و سینما وسیگار بهمن بود و از شما چه پنهان، حلیم و جگرو کله پاچه هم دوست داشتم.نه خرج زیادی برای ادکلن و لباس داشتم و نه پارتی و تولد و کافی شاپ رفتن، زمان و پول مراهدر می داد.




به تعبیری دین و هنر بر سر روح انسان در رقابت هستند. در مصاحبه‌ای گفته اید که جنبه زیبا شناسی‌ اثر بر مفهوم آن غلبه دارد. به نظر شما در دین هم زیبا شناسی‌ در کار است و کاربرد دارد؟


یقینا . اصلا نگاه من به عهد جدید و قدیم (بایبل) و قرآن و گاتها به همین شکل است.من فنوتیک زبانی قرآن را دوست دارم و هنوزهم می توانم تحت تاثیر صدای “شهید القراء شیخ محمد منشاوی” که زمانی مقلدش بودم قرار بگیرم.این تنها ربطی به دستگاه های غرب و صدای محزون خواننده ندارد بلکه هم معنا و تجانسی که در قرآن هست،به عقیده من زیباست.مشکل اینجاست که من یاد گرفتم بی اعتقادی و بی ایمانی ام تداخلی با نظر زیبایی شناسانه ام پیدا نکند.برخورد ما با متون اساطیری هلنی و رومی نیز می تواند اینگونه باشد و پل ریکور نمونه ی خوبی از فلاسفه ایست که با این منظر به اساطیر دینی نگاه می کرد.من چندی پیش درگیر نماد ها و نشانه های مکتب مانوی بودم و به غایت لذت می بردم از قصه های اساطیری مانوی که چگونه از ذهن نا آموخته و کودکانه بشر شروع می شد و گاها به پیچیده ترین شکل های آفرینش ختم می شد.




در ترانه “تو از م بدت میاد” می‌گوئید “تو از م بدت میاد حق داری چون کسی‌ مث من از زشتیا تو چشات نخوند.” در تاریخ هنر ایران چه کسان دیگر را در داغی آتش انتقادی تحسین می‌ کنید؟


فکر می کنم صادق خان هدایت اینگونه بود.شاملو و فروغ هم هرکدام به نوعی در این راه بودند.فکر می کنم در بسیاری از هنرمندان ایرانی ما این حس اعتراض مبنایی به هستی هست و فقط تفاوت اش در شدت اش است.




شما از طرف افراط گران مذهبی‌ تحت خطر جدی قرار گرفته اید ولی‌ در خطاب به آنان گفته اید، “با شاهین کل کل نکن جون سید.” این حرف به این منظور که ترانه‌های شما شاید بتواند از کتب دینی بیشتر هواخواه داشته باشد. ولی‌ در جدالی که بین تعصّب مذهبی‌ و هنر راه افت هنرمند نمی‌تواند فتوای مرگ دهد و او خلع صلاح به کارزار میرود. چه می‌توان کرد تا رقابت برابر تر شود؟



در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود(ابتدای عهد عتیق”کتاب آفرینش”).جنگ ما از همین جمله ی آغازین عهد عتیق آغاز می شود.متون مقدس، هستی و آفرینش را به “الست” و فرمان “باش” و “شد” تقلیل می دهند و این از جهات اسطوره ای ایرادی ندارد، اما وقتی قرار بر بازآفرینی آن در زندگی انسان باشد، اختلاف هنر و دین اغاز می شود.سلاح ما در ابتدا مشترک است.”کلمه”. اما دین سیاسی شده یعنی نگاه مذهبی تمامیت خواه، وقتی دیگر با کلامش نمی تواند تاثیر گذار باشد،دست به شمشیر می برد.مانی دست به شمشیر نبرد و چه شد؟اگر محمد به مکه حمله نمی کرد چه می شد؟اگر امپراطور روم، مسیحی نمی شد و مسیحیت بدون شمشیر چه می شد؟جدال ما همچنان نابرابر باقی می ماند چون هنر پرنسیب های خود را دارد و نمی تواند دست به شمشیر ببرد.هنر راهش از همین جا با زیباترین ایده های سیاسی جدا می شود:تو می توانی برای هنر بمیری، ولی نمی توانی برای هنر کسی را بکشی.تفاوت ما در این است.




خشم انتقادی شما از عرصه سیاسی و اجتماعی ایران فراتر میرود و سزاوار آن است که شنونده جهانی‌ پیدا کند. بسیاری تقاضای زیر نویس از ویدیو‌های شما میکنند. فکر می‌کنید زیر نویس کافیست؟ اعتماد به نفس شما در مورد شروع کار به زبان انگلیسی یا آلمانی تا چه حد است؟


اعتماد به نفس رو به افزایش.حالا در حال خواندن دوباره انگلیسی هستم و آلمانی هم که خوب زبان دوم من است .ولی بیشتر در پی زبان انگلیسی هستم. ولی باید مطمئن باشم که جواب می دهد.
این روزها اگر سری به صفحه های فیس بوک و فضاهایی مثل آن بزنید خیلی راحت متوجه می شوید که شاهین نجفی یک کاری کرده که اولین آئین های به اصطلاح از خدای نا موجود آمده هم نتوانسته این کار را بکند .
نکاتی در مورد این موضوع وجود دارد:

اول:

از بین آن هایی که در جامعه هستند و با جوانان سر و کار دارند کمتر کسی پیدا می شود که شاهین نجفی را نشناسد و یا اینکه حداقل اسم او را نشنیده باشد. شاهین نجفی خواننده موسیقی های اعتراضی که بیشتر با مسائل اجتماعی و خاستگاه های جنسی آن سر و کله می زند.

درباره ی مضامین آهنگ هایش نباید از این غافل شد که صرف نظر از محتوای شعرهایش در چیدن الفاظ کنار هم و استفاده از تعابیر تاثیرگذار استاد است و از این حیث یک هنرمند قابل تحسین و یک هنرمند واقعی و یس قید و شرط است.

وقتی آدم مشتاق تر می شود موسیقی هایش را گوش کند که بداند او در نوجوانی قاری قرآن بوده است در حالی که خانواده اش آنچنان هم مذهبی نبوده اند. جالب تر آنکه بدانی در کنگره های شعر شهرشان برای امام خمینی شعر می سروده و می خوانده و علاقه ای قابل تامل به ایشان داشته است.
جالب تر آنکه بدانی او خودش و شخصیتش را حاصل پارادوکس های اجتماعی و تضادهای اندیشه و عمل می داند.
من تک تک آهنگ هایش را با دید تحلیل گوش کرده ام.

دوم: 

شاهین و شاهین ها فرآورده فرآیند عزلت گزینی حوزه ها و علما و طلاب از جامعه و در گوشه خزیدن و در قیل و قال های ابن هشام و ابن مالک غلطیدن است. تاوانش را باید کسانی بدهند که مانع پیشرفت حوزه و ورود آنها برای فعالیت های فرهنگی می شوند. برای همین هم که نیرو برای توجیه و دمسازی با مردم نداریم دم دستی ترین سلاحمان تیغ ارتداد است. زودتر از همه چیز جواب می دهد. اما این مال وقتی است که طرف حساب تو یک نفر باشد. حالا ما یک قشر هستیم. من این را در مدارسی که سر کلاس هایشان حاضر شده ام دیده ام. من با کشتن و صدور حکم ارتداد مخالفم چرا که کشتن و صدور حکم قتل نشانگر ناتوانی سیاسیون مذهبی و مذهب سیاسیون در تعامل با مردم است.

سوم:

حرف های شاهین در مصاحبه هایش، یک دنیا حرف است. پیام دارد برای ما. او می گوید تا پانزده شانزده سالگی قاری قرآن بوده است و بعد چنین و چنان شده تا به این حالت درآمده. این نشان می دهد که دولت ما برای جوانانمان برای نوجوانانمان برای آنهایی که حتی در این سنین تمایلات مذهبی دارند برنامه ریزی نداریم. به امان خدا گذاشته ایم شان. نتوانسته ایم درست و حسابی جذبشان کنیم. این حرف دارد. از مسئولین نباید خواست که فعالیت های فرهنگی را سامان دهند، از بزرگان و مشایخ نباید خواست به فکر جوانان و جامعه باشند؛ آن ها کارهای مهمی دارند و برای دنیای دیگرشان در حال ذخیره سازی اند. سرشان شلوغ است. وقت ندارند. خودمان باید دست به کار شویم. از نزدیک ترین جا! 

چهارم:

یک چیزی برای دنیای مسیحیت همین دو سه سده پیش اتفاق افتاد که خیلی دردناک بود. دوران رنسانس که شد صنعت تا توانست پیشرفت کرد، پایش را گذاشت روی شانه دین بالا رفت، بعد تک تک استخوان های دین را شکست چرا که دین نتوانست خود را با او بالا بکشد، او رفت و از آن بالا هر بلایی دلش خواست بر سر دین آورد. هنوز هم گه گاه صدای قرچ قرچ استخوان های کلیسا می آید. این مسیحیت بی جنب و جوش و بی اثر و قلابی در دنیای امروز حاصل همان جهش صنعتی و ایستایی دینی است. امروز جای جهش های صنعتی در دنیای مسیحیت، جهش های فرهنگی و هنری به سراغ اسلام آمده است.

پنجم:

و آخر این که خدای را میبریم از یاد و دین را نمیگذاریم دست پای خواسته های ما را ببندد و این یک حرف نیست یک عمل میشود و  آن موقع میفهمیم که زندگی در اصل چه چیزی بوده است .

Saturday 9 November 2013

انتقاد از شرررنماهایی که میان اشرار غلط میخورن ...

مدت زمان زیادیه دارم بین طرفدارای شاهین نجفی غلط میخورم و هدفم از این کار فقط شناخت بیشتر شخصیتیشون بود ولی متاسفانه با حقیقت بدی مواجه شدم و سیلیه محکمی خورد توی گوشم که این جماعت به هیچکس رحم نکرده و نخواهد کرد .
چرا ؟؟ 
- به خاطر اینکه ملتی داریم که متاسفانه مسائل رو نبلعیده و هضم نکرده شروع به گفتن حرفهایی میکنن که من بهشون میگم کسشعر..!!!  چونکه این حرفهای بی ربط و مزخرفی که اینان دارن میزنن نشانگر سطحی نگریه آنها نصبت به مسائله و این خودش دردیست که شاهین داره ... 

بارها و بار ها شاهین تو مصاحبه هاش اعلام میکنه که مشکل اصلی دولت نیست . و تو ادامه میگه اگر همین حکومت بره کنار و حکومت و بدن دست خود ما (منظور مبارزینه نه خوده شاهین) تازه کار داریم با این ملت و ١٠٠-١٥٠ سال زمان نیاز داریم که فرهنگ و دیدگاه اجتماعمون رو درمان کنیم . 

واقعا هم همینه ملتی داریم که میان از این ور بوم نیوفتن , عقب عقب میرن از اون ور بوم میافتن . خوب انسان وقتی چیزی رو نمیفهمی باید بره دنبالش چرا اظهار نظر های الکی میکنید و منجر به فقیرتر شدن سطح فرهنگ و اجتماع میشید . ندانستن عیب نیست به دنبال ندانسته ها نرفتن خریته . برخی از همین مردم میخوان اسلام رو ریشه کن کنن دارن بی بند و باری میارن و خوب این یعنی ضعف اجتماعی که خیلی موارد رو شاهدشیم . مثلا عده ای از خانمها به دنبال آزادیه پوششی هستن و میخوان که اعتراض کن به نبود آزادیه پوششی هرزگی رو ملاک راه میکنن و همینم باعث افزایش فسادهای اخلاقی و اجتماعی میشه . 

من افرادی رو دیدم که توی شبکه های اجتماعی ادعای شرارت میکنن ولی واقعا یک شررر نما بیشتر نیستن علتشم اینه که میان با بد دهنی و هتاکی با مخالفای شاهین برخورد میکنن و خود شاهین میگه نکنید این کارو ولی اینا یه مشت گاگولن که ادامه میدن به راه خودشون و بعدش ادعای شرارت دارن . آقا اگه به بد دهنی و فحش باشه اونا هم بلدن فحش بدن و کسکش ... جاکشتون کنن ... پس نکنید این کارو لطفا ...

امیدست که با این رفتاراتون منجر به تخریب شخصیتیه شاهین نشید ... شاهین کاری که با ملت ایران کرد هیچ دین و ادیانی نکرد پس لطف کنید و مثل انسانهای بعد هر دین شاهین و عقایدش رو تحریف نکنید شاهین نمومنه ی یک انسان واقعیه ... 

*شررر باشید نه شررنما *

Friday 8 November 2013

تفسیر آهنگ پونز از آلبوم ترامادول "شاهین نجفی"



حالم این روزا حال خوبی نیست 


مثل حال عقاب بی پرواز 


شکل حال ژکوند بی لبخند 


مثل احوال تار بی شهناز 






حس خودش و توصیف میکنه ... میگه حالم حال خوبی نیست و بعد با سه تا تشبیه ، سعی میکنه که شدت خستگی رو به شنونده بفهمونه 


عقاب نماد آزادی و سنبل غرور و آزادگیه و اگه پروازی در کار نباشه تقریباً هیچی نیست ...


لبخند ژکوند یکی از شناخته شده ترین آثار داوینچی هست و اینجا شاعر خودش و به ژکوند بی لبخند تشبیه میکنه


جلیل شهناز ، یکی از سرشناس ترین نوازندگان تار و سه تار در ایرانه ...


تو هر سه مورد ، شاعر سعی داره اون احساس غربت و تنهایی و بی حوصلگی و به شنونده منتقل کنه و حسش و به درستی توصیف کنه














دود میشه کلمبیا هر روز


بین نخ های پاکت کنتَم 


سقط میشه ترانه ای هر شب


توی گیلاس سبز ابسنتم 






با ترانه نوشتن و سیگار و مشروب ، روز و شب و گذروندن ! اینجا کلاً منظورش یه زندگی تکراری و روز مرگی و کسالت و افسردگی ... معنی ش اینه که فقط داره میگذرونه یه زندگی تکراری ( که البته به این قضیه در بیت بعد مستقیماً اشاره میشه ) انگار یه چیزی نگرانش کرده ... اینجاست که حس همدرد بودن بین شاعر و مخاطب ایجاد میشه و میفهمیم که شاعر از یه درد مشترک حرف میزنه !


در ضمن کلمبیا رو صرفاً به این خاطر گفته که این کشور یکی از بزرگترین صادر کننده های توتون و تنباکو هست ... البته این ها ظاهر شعرن ، حاشیه ان . چیزی که ما دنبالشیم اصل داستانه ... ما دنبال مفهومیم ... مغز ... معنی .


















زندگی مثل بیخ دیواری 


توو یه تاریخِ تلخ و تکراری


با هر اسمی دو بار میمیرم 


دو "محمد" دو بار "مختــــاری"










زندگی رو به بازی بیخ دیواری تشبیه کرده ... (تو این بازی دو یا چند نفر کنار هم می ایستن ... هرکی یه سکه پرت میکنه سمت دیوار ، سکه ای که نزدیکتر از بقیه به دیوار بمونه برنده ست) 


تو این قسمت شعر رو از حالت شخصی و فردی در میاره و اشاره میکنه به دو خاطره ی تلخ از دو محمّد مختاری ... و میگه دو بار میمیرم چون :


1- محمّد مختاری : از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان معاصر ایران و از فعالین در کانون نویسندگان ایران بود که در سال 77 در ماجرای موسوم به قتل های زنجیره ای کشته شد ...


2- محمّد مختاری : که طی جریان جنبش سبز در اعتراضات خیابانی سال ۱۳۸۹ در تهران کشته شد ...


شاعر مخصوصاً به این دو نفر اشاره کرده ... شعر کم کم شکل اجتماعی مرموزی به خودش میگیره ...


















اون شبی که صدای "نســــرین" داشت 


توو یه سلول سرد می پژمرد 


بی بی سی تیتر اولش این بود :


مَمِه ی آنجلینا رو لولو برد






اعتراض میکنه به بازتاب گسترده ی اخباری که جنبه ی تبلیغاتی دارن و فان و عام پسند هستن مثل خبر برداشته شدن سینه ی آنجلینا جولی یا موارد مشابه و در عین حال فراموش شدن موضوعات مهم تری که بوده و هست : مثل نسرین ستوده (زندانی ای که به جرم سیاسی سه سال توو اوین حبس کشید) و ...


کلاً منظورش به رسانه هاست که اغلب درگیر حاشیه هستن (معمولاً این حرکت از سوی رسانه ها از روی عمد صورت میگیره) و مسائل مهم تر رو گاهاً فراموش میکنن ...


















من سفر کردم از ترانه شدن


کوچ کردم به سرزمین سکوت 


با گذر نامه ای که رو جلدش


جای ایران نوشته بود لی لی پوت






این ترجیغ بند فوق العاده زیبا خونده شده


اینجا شاعر اخساس خستگی ش و میگه که انگار از شعر شدن به سکوت پناه برده ... مثل یه پناهنده ...


ایران رو به لی لی پوت تشبیه میکنه 


لی لی پوت توو داستان "سفر های گالیور" ، کشوری بود که گالیور از دست مردم اونجا فرار کرد ...


















کشوری که تو اون ستاره میشن


با دوتا فیلم بند تُمبونی 


آدماش برگزیده میشن با


قاشقِ داغِ روی پیشونی






ایران رو اینجوری توصیف میکنه که میشه توش با یه فیلم و موضوع عام پسند بی محتوا سوپر استار شد... جایی که واسه هنر و هنرمندای واقعی ارزشی قائل نمیشن...


قاشق داغ روی پیشونی ... اینجاش من و یاد یه بِیت از آهنگ "اینجا ایرانه" بــــــهرام میندازه که میگفت : اینجا ریش بذار یقه ببند کارِت رووو غَلطَکه ! 


اینجام دقیقا منظور و مقصود همین تاثیریه که تظاهر به مسلمان بودن میذاره تو حل اکثر مشکلات...


















همه ی عمرشون و پُـــز میدن


به یه لوحِ گِلی گندیده


رستمن قاتلای سهرابی


که به ساز اونا نرقصیده






منظور از لوح گلی گندیده ، کتیبه ی منشور کوروش کبیر هست ! اینجا البته توهین نشده ... منظور شاعر اینه که صحبت از افتخار و غرور و ملیّت که میشه ما اگه حرفی واسه گفتن داریم، مدیون تاریخمون هستیم و الّا الان از خودمون هیچی نداریم ... 


اشاره میکنه به داستان رستم و سهراب ... و منظور از "سهرابی" که به ساز اونا نرقصیده میتونه "اشکان سهرابی" باشه که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش در گذشت ... 


















جک و با لوبیای سحر آمیز


کاشتن توی خاک ناباور


پیچک سبزشون به ابرا رسید


تا چه غولی پایین بیاد آخر






با توجه به بیت های قبلی ، میتونیم این بیت رو نسبت بدیم به دولت ایران ... منظور شاعر اینه که نمیشه از سیاست سر درآورد . و معلوم نیست چیکار قراره بکنن ...


و اشاره میکنه به عواقبش ...


(البته یه نکته ای قابل ذکره که من صاحب این وبلاگ اضافه میکنم و ربطی به منبع اصلی نداره ... راجع به این دو بیت باید بگم که میشه به مسسلمانان اشاره کرد و انتظار ظهور یه امام و همون امامشون میشه غولشون ) 














شعبده بازی توو لباس سفید 


دلقکی با کلاه شیپوری


یه رابین هود سر به راه شده


یا گوریل بنفش انگوری 






اینجا یه سری شخصیت تعریف کرده و منظورش تنوع شخصیتی سران سیاست ایرانه ... منظور از کلاه شیپوری و لباس سفید به نظر من امامه و عبا و نوع پوشش آخوند هاست ...


رابین هود سربه راه شده میتونه میرحسین موسوی باشه و


گوریل انگوری هم دکتر روحانی = اشاره به رنگ بنفش ( که تو انتخابات اخیر ، رنگ طرفدارای ایشون بود ) 


















شادی مون قد توپ فوتبال و


پرچم سرزمینمون چینی


من هنوزم یه پونـــــزم روی


صندلی معلم دینی






منظورش اینه که ته دلخوشی و خوشحالیمون صعود تیم ملی به جام جهانیه و اینقد اوضاعمون خرابه


اشاره میکنه به واردات چشمگیر کالای ساخت چین 


و در آخر هم خیلی شیک به دین اعتراض میکنه ... وجود دین رو یه مشکل میدونه .. 










.






حالم این روزا حال خوبی نیست 


قلوه سنگی توو کفش این دنیاست 


من به روزای شاد مشکوکم 


شک دارم ختم ماجرا اینجاست






و این قسمت پایانی شعر ، شاعر بعد از همه ی مثال ها و خاطرات بدی که به یاد آورد ، حس میکنه که این آرامشی که فعلاً به جامعه حاکمه موقته و احتمال میده که اینم یه بازی باشه ...










امیدوارم که راضی باشید ... 






با تشکر شهاب تردید 






شاهین نجفی - آن چشمها سانفرانسیسکو .... Shahin Najafi - Aan Chashmha San Francisco


 اجرای - آن چشمها توسط شاهین نجفی  - شعری از مهدی موسوی 

Shahin Najafi Entering the Stage San Francisco Concert Nov 3rd 2013

http://www.youtube.com/v/HhO6ElnLwMM?version=3&autohide=1&showinfo=1&autoplay=1&attribution_tag=mZpoiBE8jcl4i6GSihiS5g&autohide=1&feature=share

Thursday 7 November 2013

مرامنامه اشرار







مرامنامه اشرار


شکست براي ضعيفان ،از دست دادن و براي قدرتمندان تجربه است.


در هر تجربه ي تلخ و شيرين تنها خودرا مسئول بدان.ديگران در هر صورت در کنار تواند.


دنباله رو و پيرو، رياکار است.خودت باش .رهبر و مرجع ورئيس باطل است.


خدا و شيطان را فراموش کن.به انسان فکر کن.


به مذهب و سياست و مليت و سنت شک کن.اينها چيزي در حد آدامسند ونه غذا


مهم نيست چقدر مي داني،بدان که چگونه از دانسته هايت استفاده کني


بدون انتظار مهربان باش،اما تنها براي کساني که لايقند و جواب محبت را چند برابر بده


پاسخ سيلي ،مشت است.تنها ضعيفان رحيمند.


هميشه در ابتدا گفتگو کن،اما تا جايي که شرفت زير سوال نرود


نسبت به خويش و جهان اطرافت متعهد باش وبيش و پيش از آن، به خودت


هيچگاه خود را از حيوانات شريف تر وبرتر مپندار


ميان ذلت و لذت مرز باريکي ست.بزرگ ترين گناه ،باور به گناه است.


هميشه شک کن تا اعتمادت شکسته نشود.به همه دست بده،اما با دستکش


زنان را دوست بدار .مردان را بفهم.زنان را بخور،مردان را نشخوار کن.


هيچ زني لايق آن نيست که تنها براي خوابيدن با او در برابرش خوار شوي.


هيچ مردي لايق آن نيست که تنها براي جلب محبت اش با او بخوابي


با ميهمان ابله ،بي رحم و بي ادب باش


کودکان طبيعي ترين،پاک ترين و غريزي ترين شکل انسانند.دوستشان بدار


هيچ انساني شايسته ي آن نيست که تو را از خواسته هايت محروم کند.در غير اين صورت يا ضعيفي يا نمي خواهي


دشمنان کوچک، دوستان بزرگ فردايند و دوستان کوچک، دشمنان بزرگ فردا


دوست داشتني ترين چيزها اگر تورا ضعيف کنند،خطرناک ترين چيزهايند


کساني که سوال مي کنند،نمي فهمند.نفهميدي،حدس بزن.تنها وقتي سوال کن که حدس زده باشي و بعد بگو مي دانستم حتي اگر نمي دانستي


عقرب باش،در بن بستِ سوزنده با نيش خويش بمير


شاهين باش ،ديده شو ولي از دور.لانه ات را بر بلندي ها بساز


سگرگ باش.دشمن را بدر. دوست را بليس.


در برابر سگان ولگرد بي تفاوت باش.آنها با پارس کردن هاي بيهوده زنده اند


يک "شر"نمي تواند معتاد باشد.اگر بود بايداز آن لذت ببرد.اگر برد بايد آن را باور داشته باشد.اگر داشت بايد ترويج دهد.اگر ترويج داد احمق است


فروتنان يا فريبکارند و يا از ضعفا.مغرور باش.خودخواه نباش. مدعي باش،متظاهر نباش


تنها يک قانون ثابت است:هيچ قانوني ثابت نيست


شاهين نجفي.